دیکشنری آنلاین
نمی دونم
دیگه از این زندگی خسته شدم. کاش جرات خودکشی رو داشتم.کاش خودم رو میکشتم.نمی دونم چرا کسی منو دوست نداره. شاید تقصیر منه. نمی دونم. ولش کن. خدا منو دوست داره و دوست داشتنش واقعی هست . اون راضی باشه برای من کافیه.
خنده یا گریه؟!
دیروز عشقم بهم اس ام اس زد و گفت دیگه دنبالم نیا
خیلی دلم گرفته بود.
خیلی حالم بد شد.
خیلی ناراحت بودم.
الکی به هر چیزی که میدیدم می خندیدم تا
به فکر حرفش نباشم
کارهایی می کردم که دوستام هم ازم ناراحت میشدن
دلم گرفته
از یه طرف هم دیگه نمی تونستنم تحملش کنم
چون می دونستم دوستم نداره
و چون می دونستم که زندگی باهاش یعنی بد بختی
نمی دونم بخندم یا گریه کنم
به هر حال باید خندید
ولش کن
باران میآید یا...
باران که میآید دعا میکنم
باران دعایم را به خدا میبرد
می دانم
می دانم که خدا مرا دوست دارد
و دعایم را اجابت خواهد کرد
اما
مدتی است که باران نمیآید
شاید عشقم رفته
شاید کسی عشقم را برده
شاید باد عشقم را برده باشد
شاید عشقم در گوشه ای تنها نشسته
نمی دانم، نمی دانم
ولی می دانم
خدا مرا دوست دارد
نمی دانم امروز باران میآید یا نه
شاید دعایم مستجاب شده
و عشقم میآید
نمی دانم، نمی دانم
انگار صدای باران میآید
عشقم نیآمد
رفتم دعا کنم...
مجنون باش
عشق
عشق کافی نیست
عشق بهانه ای است برای دوست داشتن
دوست داشتن کافی نیست
دوست داشتن باید بهانه ای باشد برای خوشبخت کردن
کافی است که او را خوشبخت کنی
آنوقت تو را مانند یک سیب دوست خواهد
و او را بیشتر دوست خواهی داشت
فقط عاشق نباش
زندگی کن و قشنگ باش
فقط مـجـنـون باش...
در آغوشم بگیر
در آغوشم بگیر
بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم
بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم
مسافر
سهراب سپهری
مسافر
دم غروب میان حضور خسته اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را می دید
و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادرک مرگ جاری بود
و بوی باغچه را ‚ باد روی فرش فراغت
نثار حاشیه صاف زندگی می کرد
و مثل بادبزن ‚ ذهن ‚ سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می زد خود را
مسافر از اتوبوس...
به ادامه مطلب بروید
باران
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی